هوا ،هوای تیره و نمناک آلوده به اندوه هوای سرد تنفس و دستان منجمد من نه دیگر گرم نخواهد شد و مرگ رازقی را از یاد نخواهم برد و چشمان غبار گرفته ی تنهاترین گلدان . واژه ها شکست و پیکر بی جان آواز در دستان سرد من ذوب شد . دیگرشعر نخواهم سرود هیچ خیابانی رابرای دیدار نخواهم دوید و خطوط دستانت را یه یاد نخواهم سپرد سرما می بارد بلورهای بی همتای حزن، دانه دانه به جانم می نشینند و فاتح این ر, ...ادامه مطلب
هوا ،هوای تیره و نمناک آلوده به اندوه هوای سرد تنفس و دستان منجمد من نه دیگر گرم نخواهد شد و مرگ رازقی را از یاد نخواهم برد و چشمان غبار گرفته ی تنهاترین گلدان . واژه ها شکست و پیکر بی جان آواز در دستان سرد من ذوب شد . دیگرشعر نخواهم سرود هیچ خیابانی رابرای دیدار نخواهم دوید و خطوط دستانت را یه یاد نخواهم سپرد سرما می بارد بلورهای بی همتای حزن، دانه دانه به جانم می نشینند و فاتح این روح سرما زده می شوند. خورشید در ستیغ کوه ها مرده است زنان آبستن از اندوه ،کودکان کور زاییدند. خاکستر لبخندهای مرده را به رودهای منجمد سپردند و عقاب ها به سرزمین های گندم کوچ کرده اند. هزاران سال ا,سرما,بارد ...ادامه مطلب