نامه های فروغ و گلستان دست به دست می چرخد...حالا که دیگر فروغ نیست!
و دستاش خاموش از نوشتن و صدایش یخ زده در چند شعر دور و عکسهایش ...عکس های زنی که سال ها آرزو و عشق هر مردی بود...تحسین برانگیز .زیبا، پر از بعد و سرشار شعور.
تهران همان شهر وحشت زده و مفلوک است، با کاویدن نامه هایت و خط کشیدت بر لب خندت و تنها گذاشتن کامیار!
تهران همان شهری که تو دوستش داشتی!
آدم ها شعرهایت را نمی خوانند...فیلم هایت را ندیدند و صدایت را نشنیدند اما دفعات *دوستت دارم * هایت را می شمرند ...و آن ها هیچ گاه نخواهند دانست برای نگرستن به کوچه ی خوشبخت با چراغ بیایند.
Esquisse...
برچسب : نویسنده : cesquisse8 بازدید : 43